سفارش تبلیغ
صبا ویژن
123
 
شنبه 90 دی 24 :: 12:12 صبح :: نویسنده : shervinhk

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم    

تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی    

او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود    

 

 

من آن روز خوشحال تر از آن بودم    

که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است    

تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه    

آن را به به کناری انداختی    

او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه  

برای اولین بار بود در زندگی اش

که این همه به او توجه شده بود !!!!

 

 

چند سال گذشت

وقت گرفتن نتایج بود

 

 

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم

تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت

او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

 

 

وقت قضاوت بود

جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

 

 

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند

تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند

او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

 

 

زندگی ادامه دارد

هیچ وقت پایان نمی گیرد

 

 

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!

تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!

او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

 

 

من , تو , او

هیچگاه در کنار هم نبودیم

هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

 

 

اما من و تو اگر به جای او بودیم

آخر داستان چگونه بود؟؟؟




موضوع مطلب :


 
درباره وبلاگ



آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 13358